رفتن به مشهد
عزيز دلم امسال هم امام رضا ما رو طلبيد و به طور ناگهاني تصميم گرفتيم كه بريم مشهد و از اونجا كه خود آقا دعوتنامه برامون فرستاد خيلي زود بليط گيرمون اومد و ما راهي مشهد شديم ولي با يه تفاوت كوچيك سال پيش بابايي همراهمون بود ولي امسال ماماني با دختر عموهاش و به همراه خاله اكرم و آبجي مبينا و آتنا و زن دايي سميه و مهديس روانه مشهد شديم و ما روز عرفه مشهد بوديم البته بايد بهت بگم كه چون شب قبلش بارون اومد ماماني نتونست بره حرم براي دعاي عرفه و من و شما تو خونه مونديم ولي بقيه همه براي خوندن دعاي عرفه به صحن امام رضا رفتن در كل پسر خيلي خوبي بودي و اصلا اذيت نكردي و مثل هميشه آقا در ضمن باز هم ماماني نتونست به موج هاي آبي بره چون كسي رو ندا...
نویسنده :
آذرمامانی امیرمحمد
8:55